خدا میدونه  چقدر روزهای پر استرسی را سپری می کنم، کاش هر چه سریعتر ازین پروپزال لعنتی دفاع کتم و تموم بشه. گاهی فکر میکنم منی که قراره کارشناس IT ساده و کارمند دون پایه باشم واقعا ومی دارم مدرک دکترام رو داشته باشم یا نه؟ کار منو یه دیپلم که هیچ سیکل هم میتونه انجام بده، چقدر دردناکه بین خواسته هات و جایی که ایستادی دو دنیا فاصله افتاده باشه، دردناک تر از اون دیدن کسایی هست که با کمتر از یک اپسیلون از توان و قابلیت تو برای خودشون خدایی می کنند، مجبوری جلوسون دولا راست بشی! این روزها تو پس زمینه ذهنم انرژی های منفی و یاس و نا امیدی وول می خورن، تمام توان و انرژیم صرف مقابله با این افکار منفی میشه، تنها دلخوشیم اینه که خدایی اون بالا هست و می بینه تو چه مملکتی تو چه اتمسفری داریم نفس می کشیم، می بینه چطور حق ها نا حق میشه، چطور تو فضای غبار آلود یک عده از روی روابط دارن خون اکثریت جامعه رو تو شیشه می کنن.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها